مستمری

ساخت وبلاگ

امشب وقتی داشتم قدم میزدم و سیگار میکشیدم، برای اولین بار به خودم حق دادم، بدون خجالت، بدون شرم و حتی شاید بدون دلسوزی.

به خودم حق دادم برای تمام کارهایی که توی زندگیم کردم تا الان؛ بخاطر بد بودن‌هام، زباله‌گی کردن‌هام، تلف کردن‌هام، برای ندونستن‌هام، بی حواسی‌هام، دوست نداشتن‌ها و بی‌عاطفه بودن‌هام؛ برای همه‌شون به خودم حق دادم؛ برای خرد کردن اون همه چراغ نوی پارک شهرک با شیشه نوشابه‌های خالی درب سوپرمارکت، برای شکستن سنگ نمای بزرگ تکیه داده شده به دیوار مسجد، برای بارها دزدی کردنم از فروشگاه شهرک و دزدیهای ریز و درشت دیگه، یا پنچر کردن ماشین‌ها، دزدیدن و دور انداختن ال‌ام‌بی ما‌هواره همسایه، خالی کردن پولهای صندوق صدقات پلاستیکی خونه بغلی، برای مواد، نشئه‌بازی، قرص و حرص زدن برای نشئگی بیشتر، الکل، دروغ‌های بیشمار، آزار خونواده، خودزنی، بدبینی... سنجاقی که توی دستم فرو کردم، تیزبری که روی صورتم کشیدم و گفتم شاخه درخت بوده، برای حریص و طمعکار بودنم، برای حسادتم به کسانی که بهم حسادت میکردند، برای بدخواهی‌هام و امن به نظر رسیدنم در حالی که به سختی خودمو کنترل میکردم که مردم رو ندرم.

حق دادم به خودم، همونطور که به همه حق میدم، من برای بی شرافتی هر کسی یک دلیل میتراشم و تبرئه‌اش میکنم، نیمچه آرامشم از همینه شاید؛ درگیر کسی نیستم، ولی برای بدیهای خودم دلیل خاصی ندارم چون تنها کسی که حقیقت رفتارش رو میدونم و نیت و افکارش تقریبا برام روشنه خودمم.

حق میدم به خودم، شاید هم ندم، چه فرقی میکنه وقتی گذشته.

میرم توی تراس سیگار بکشم.

نوشته شده توسط ژیلت در چهارشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۳ ساعت | لينک ثابت |

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gilleta بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:41